ص پنجم :

پیپ گفت :« من می توانم سیگار ها را بشمارم و مرتب توی جعبه بچینم .» او غرغری کرد و گفت :« من خودم این کار ها را بلدم و به کسی احتیاج ندارم .»

خلاصه پیپ به هر دری زد ، نتیجه ای نگرفت .

مدتی گذشت . یک روز ، پیپ در خیابان به دومینکوی آتش افروز بر خورد . دومینکو به پیپ گفت :« شنیدم که دنبال کار می گردی . من باید چند روزی به ایتالیا بروم و زنم را پیش خودم بیاورم . اگر خواهش کنم ، آیا به جای من چراغ های خیابان ها را روشن می کنی ؟ اگر نه ، شغلم را از دست می دهم .»

پیپ با هیجان و اشتیاق گفت :« آه ، آره دومینکو !» بعد در حالی که غرق شادی و خوشی بود ، شروع کرد به دویدن ؛ و تا خانه دوید .

از اونجای که من رسپولیسی دو اتیشه هستم دوست داشتم یه مطلب درباره پرسپولیس براتون بزارم

1.امیدوارم پرسپولیس بازی 2فروردینو ببره. شما هم باید دعا کنیدا

2.ok?????????????????????????????????????????

ص چهارم :

جای دیگری که پیپ دنبال کار رفت ، یک مغازه ی قنادی بود .

پیپ به خانم شیرینی فروش گفت که می تواند موقع درست کردن شکلات و شیرینی و بو دادن فندق به او کمک کند . اما او هم شاگرد نمی خواست . او با گفتن « متاسفم پیپ » ، عذر پسر بپه ی بینوا را خواست .

پیپ از زور ناچاری حتی سراغ سیگار فروش خیکی محله هم رفت . او کارش این بود که مقداری توتون توی کاغذ سیگار بریزد و آن را بپیچد و توی پاکت سیگار بچیند .

ص سوم:

پیپ از آن جا رفت سراغ کافه دار محله و مودبانه گفت :« من می توانم لیوان ها و فنجان ها را بشورم و آن ها را خشک کنم و خوب برق بیندازم .»

او نگاهی به سر تا پای پیپ انداخت و انگار که به کسی دستور می دهد ، گفت :« بگذار برای وقتی که بزرگ تر شدی و  قد کشیدی !»

ص دوم :

پیپ سعی می کرد شغلی پیدا کند . اول سراغ قصاب محله رفت و گفت :« دنبال کار می گردم . من می توانم در کار های مغازه کمک دست شما باشم ؛ مغازه را جارو می کنم و خاک اره های کف مغازه را هر روز عوض می کنم . »

قصاب با بی خیالی گفت :« متاسفم پیپ ! این روز ها کار و کاسبی رو به راه نیست ؛ بازار به کلی راکد شده ؛ الان حتی خرج خودم هم از این مغازه در نمی آد .»

پیپ چراغ افروز

ص اول :

سال ها پیش ، وقتی هنوز برق اختراع نشده بود و تیر چراغ برق نبود ، خیابان های شهرک ایتالیا چراغ گازی داشتند . هر روز ، وقتی غروب می شد ، چراغ های گازی را یکی یکی با دست روشن می کردند . در این شهرک ، پسری بود به اسم پیپ که در یک خانه ی اجاره ای فقیرانه و ساده در خیابان مالبری زندگی می کرد . پدر پیپ سخت بیمار بود . مادرش هم وقتی او خیلی کوچک بود ، مرده بود . حالا پیپ هزار جور مشکل داشت . او با این که هنوزخیلی کوچک بود و شاید تازه از کودکی در آمده بود و نوجوان شده بود ، برای نگهداری خواهرانش جولیا ، آدلینا ، نیکولینا ، آنجلینا ، آسانتا ، ماریوسیا ، نیلومنا و آلبینا مجبور بود کاری پیدا کند تا بتواند نان آور خانواده اش باشد . 

اگر چترت خداست بذار بارون سرنوشت هرچقدر دلش میخواد بباره!

هر لحظه یادت میکنم شاید تو هم یادم کنی

همواره در فکر توام با یک نگاه شادم کنی

هرگز ندیدم از کسی لبخند زیبای تو را

هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را...

عشق از دوستی پرسید : تفاوت من و تو در چیه ؟

دوستی گفت : من دیگران را با سلامی آشنا میکنم و تو با نگاهی .

من آن ها را با دروغ جدا میکنم و تو با مرگ !!

هر وقت خواستی بدونی کسی دوست داره تو چشماش زول بزنتا عشق رو تو چشماش ببینی .

اگر نگاهت کرد عاشقته

اگر خجالت کشید بدون برات میمیره

اگر سرشو انداخت پایین و یک لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره

واگر هم خندید بدون اصلا دوست نداره .

خداحافظ همین حالا                                          همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که                                       بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین                                         به یاد اون تردید

به یاد آسمونی که                                                 منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ                                                 نه این که رفتنت سادست

نه این که میشه باور کرد                                   دوباره آخر جادست

خداحافظ واسه این که                                        نبندی دل به رویا ها

بی تو با تو                                                                 همینه رسم این دنیا

دلم از دوریت پاره پاره شد

دوختمش حالا تنگ شد!

هییییییییییییس!

صداشو در نیار!

اومدم یواشکی ببوسمتو برم!

کدوم رو دوس داری برات بفرستم ؟

قل(ب)م؟

ر(و)حم؟

ج(س)مم؟

یا حروف داخل پرانتز ؟

الهی خورشید باشی من ماه تا اون ریختتو هیچ وقت نبینم !

کاربرد " ا ابوالفضل " در شهر های ایران :

اصفهان : هنگام ورود مهمان

اردبیل: هنگام بلند کردن اجسام سنگین

شیراز ک موقع سر کار رفتن

رشت : هنگام باز کردن در کمد

لرستان : بجای ترمز !!!

قزوین : هنگام بستن بند کفش

تهران : موقع دیدن دختر خوشگل!

برنامه کودک قم به شرح زیر اعلام شد :

شنبه : آخوند شجاع

دوشنبه : امامه قرمزی و پسر خاله

سه شنبه : آخوندی در مزرعه

چهار شنبه : آخوند و سباستین

پنجشنبه : مدرسه ی آخوند ها

جمعه : فیتیله حوزه تعطیله !

بعضی عشقا مثل قصه ی نوحه ، از ترس طوفان میاد سراغت!

بعضی عشقا مثل داستان ابراهیمه  ، باید همه چیزتو قربانی کنی !

بعضی عشقا مثل قصه ی عیسی ست ، آخرس به صلیب کشیده میشی

ولی اکثر عشقا مثل داستان موسی ست ! یکم که دور میشی یه گوساله جاتو میگیره !

ما خیلی از انقلاب دور شدیم ... از امام حسین فاصله گرفتیم ... شهدا رو شتسر گذاشتیم ...............کم کم داریم میرسیم به میدون خراسون ... کسی پیاده نمیشه ؟

 متلک بسیجیا به دخترا :

خوشگله نمازتو خوندی،روزه هاتو برات بگیرم،وقت داری بریم مسجد،حیف که روزه ام وگرنه جیگرتو می خوردم،تلفن مسجد و بدم زنگ بزنی،وای خواهر تنت بوی کربلا میده،شهیدتم ...

اگه از کنار یه گنجشک رد شدی نپرید فکر نکن دوست داره!تو رو ادم حساب نکرده

دختر در 18 سالگی مثل توپ فوتباله: 22 نفر دنبالشن، در 28 سالگی توپ هندبال: 10 نفر، در 36سالگی توپ گلف: 1 نفر، در 50 سالگی توپ جنگی: همه ازش فرار می‌کنند

 چند بهانه ی دخترا:1فاصله سنی مون خیلی زیاده(یعنی خیلی از مرحله پرتی) 2 من به تو علاقه به اون صورت ندارم(یعنی خیلی بد هیکلی) 3 من الان تو موقعیت بدی هستم(یعنی دلم یه جا دیگه گیره) 4 تقصیر تو نیست تقصیر منه (یعنی عجب غلطی کردم با تو دوست شدم) 5 من تو دوستیمون از هیچ کاری دریغ نکردم(یعنی هر غلطی خواستم کردم) 6 دیروز یه خواستگار دکتر داشتم (یعنی زودتر بیا منو بگیر)

یه دختر خوب یواشکی دست تو جیب باباش نمیکنه یه دختر خوب به خاطر اینکه بهش گفتن بی ادب گریه نمی کنه یه دختر خوب جو نمیگیرتش و زود خودشو مثل بنگاهها به نمایش نمیزاره یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو برنمی داره بندازه رو سرش مثل روسری یه دختر خوب بیشتر ار 10 دقیقه توی حموم نمیمونه یه دختر خوب هیچوقت بدون گواهینامه رانندگی نمیکنه که بعدش که گرفتنش اشک تمساح بریزه یه دختر خوب شلوار برمودا نمیپوشه که وقتی رفت تو خیابون ملت زوم کنن رو پاهاش

دعای دختران دم بخت: ربنا آتنا فی‌الدنا زوجا جمیلا، قدا طویلا، ثروتنا کثیرا، ماشینا پرشیانا، موبایلا نوکیانا، والدینا امواتا