|
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 14:16 :: نويسنده : parisa&sara
ص دوم : پیپ سعی می کرد شغلی پیدا کند . اول سراغ قصاب محله رفت و گفت :« دنبال کار می گردم . من می توانم در کار های مغازه کمک دست شما باشم ؛ مغازه را جارو می کنم و خاک اره های کف مغازه را هر روز عوض می کنم . » قصاب با بی خیالی گفت :« متاسفم پیپ ! این روز ها کار و کاسبی رو به راه نیست ؛ بازار به کلی راکد شده ؛ الان حتی خرج خودم هم از این مغازه در نمی آد .» نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |