|
جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : parisa&sara
سلام ! حال همه ی ما خوب است ! ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل نا ماندگار بی درمان . تا یادم نرفته است بگویم : حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود . می دانم همیشه هوای آن جا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است ، اما تو لااقل ، حتی هر وحله ، گاهی ، هرازگاهی ، ببین انعکاس تبسم رویا ، شبیه شمایل شقایق نیست ؟ راستی خبرت بدهم ، خواب دیده ام خانه ای خریده ام ، بی پرده ، بی پنجره ، بی در ، بی دیوار . هی بخند ! بی پرده بگویمت ، چیزی نمانده است ، چهل ساله خواهم شد . فردا را به فال نیک خواهم گرفت. دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید از فراز کوچه ی ما می گذرد ؛ باد بوی نام های کسان من می دهد. یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری ؟ دریا جان ! نامه ام باید کوتاه باشد ، ساده باشد ، بی حرفی از ابهام و آینه . از نو برایت می نویسم : حال همه ی ما خوب است ، اما تو باور مکن ! خوانده شده توسط خسرو شکیبایی نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |