|
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : parisa&sara
ص چهارم : جای دیگری که پیپ دنبال کار رفت ، یک مغازه ی قنادی بود . پیپ به خانم شیرینی فروش گفت که می تواند موقع درست کردن شکلات و شیرینی و بو دادن فندق به او کمک کند . اما او هم شاگرد نمی خواست . او با گفتن « متاسفم پیپ » ، عذر پسر بپه ی بینوا را خواست . پیپ از زور ناچاری حتی سراغ سیگار فروش خیکی محله هم رفت . او کارش این بود که مقداری توتون توی کاغذ سیگار بریزد و آن را بپیچد و توی پاکت سیگار بچیند . نظرات شما عزیزان:
|